سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ورود ممنوع
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» آخه عربی هم شد درس ؟

 

سلام

خوبین دوستان؟

 

می دونین که وقت ، وقت امتحانه . . .

وای شبای درس خوندن و شب زنده داری!!! البته این در مورد من صدق می کنه ( در مورد من صدق می کنه اما کیه که انجام بده؟). آدمی که سر کلاس همه جور کاری انجام می ده به جز گوش کردن به درس!!! خصوصا درس شیرین ‌‌(؟) عربی !!!!

خداییش نفهمیدم که این عربی به چه کار ما میاد؟ مثلا یه شیمی دان عربی رو می خواد چی کار کنه؟یا مثلا یه مهندس نقشه کشی عربی کجا به کارش میاد؟

نه خودمونیم خداییش می خوان با این درس چی کار کنن؟

هر جا این حرفا رو گفتم می دونین چه گفتن؟ می گن کجای مملکتمون همه چیز رو به راهه که اینش درست باشه ؟

بگذریم. این حرفا رو گفتم که نمره ی افتضاح عربی خودم رو توجیه کنم .

اینا درد دل یه آدمیه که هیچ وقت عربی رو نمی تونه یاد بگیره .

 

اینم یه شعر عربی – فارسی دورگه. این یکی از شعرایی هست که سر کلاس عربی نوشتم و با ویرایش دوستای خوبم شد این. البته بگم همه جای این شعر از نظر دستوری مشکل داره ولی برا درست کردن ردیف و قافیه مجبور شدیم به خودمون کلک بزنیم. شما به دل نگیرید !!! از نظر وزن هم اگه جایی به مشکل برخوردین بهم خبر بدین تا درستش کنم. ممنون می شم !!!!!! حالا فعلا بخونینش :

 

دیروز قرأتُ الکتبُ المختلفه ، من

 

للکسب یکی نمره ی 20 کشته شدم من

 

المعلمُ یدشو کوبوندش روی تخته:

 

- هُوی تلمیذةُ! درستهم سخته و سخته

 

هُو هِی داد و بیداد می کرد و من هم

 

در جواب او أقولُ این جمله رو در هم :

 

- نحنُ نمی فهمیم چه تقول شما اینجا!!!!

 

 این حرفا که تند تند می گی تو یعنی چه حالا؟!!

 

من بلند شدم از سر جایم و صرختُ : (داد کشیدم)

 

- از بهر عربی می دهم پولم و وقتُ

 

المعلم ُ فی صورتم خیره یگشتون

 

بعدشم یه جمله روی تخته ینوشتون !!!

 

طفلک ینوشتون که تو ای بچه ی باهوش

 

به حرفای این بنده ی بیچاره بکن گوش

 

فی کلاس درس عربی، چرت نزن اینقد ( حرف « ر » رو برا جور کردن قافیه حذف کردم !)

 

با این کار تو ، من میشم از زندگی دلسرد !!

 

 

با این حرفای معلم زد به سرم آدم شم و درس بخونم اما :

 

در زنگ عربی شده ام بوقلمونی  (جان؟)

بیچارگی و خستگی کرد قد غلبونی

ای داد

ای داد

ای بیداد و فریاد

از دست نمرات

راه یافت به این دل

ناراحتی و دل نگرونی

از بس که کشیدم ز سرم زلف سیاهم

آخر من بیچاره بگشتم کچلونی

دیوانه شدم زد به سرم در بخوانم

اما چه سریع

به من نهیب زد پشیمونی !!!!!!

 

خلاصه اینکه من یکی که عمراً بتونم با این عربی کنار بیام . نظر شما چیه؟ منتظر نظراتتون هستم.

 

فعلاً

 

یا حق

 

18 دی ماه 1384 - ساعت 19:27



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » فاطمه ( چهارشنبه 85/10/20 :: ساعت 11:40 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

بازگشت اژدها ( خودمو می گم )
تعطیل
هوای گریه !
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 1
>> بازدید دیروز: 73
>> مجموع بازدیدها: 49737
» درباره من

ورود ممنوع
مدیر وبلاگ : فاطمه[92]
نویسندگان وبلاگ :
صفا[0]

و برگها وصیت می کنند برای شاخه ها،که پایدار بمانید... وقت و حال و حوصله ی نظر گذاشتن ندارم ... اینقدر گیر ندین بهم ...

» پیوندهای روزانه

شنل قرمزی [148]
تا اطلاع ثانوی ... قهـــــر ! [116]
سیاه ... سفید ... خاکستری [127]
غیبت دبیرا !!! [106]
اول مهر [115]
کنکور ! [175]
زندگی سخته ... ( صفا ) [116]
من چتربازم پس هستم ! [113]
رودســـــــــــر [166]
مدرسه رضازاده ... !!! [127]
همایش آیندگان [433]
سوم مرداد 83 = عمره دانش آموزی ! [126]
دعوتنامه ( صفا ) [141]
من ... نگار ... دریا ! [127]
آماده ای ؟... 1 ... 2 ... 3 ... شروع شد ! [163]
[آرشیو(21)]

» آرشیو مطالب
دی 1384
بهمن 1384
اسفند 1384
فروردین 1385
اردیبهشت 1385
خرداد 1385
تیر 1385
مرداد 1385
شهریور 1385
مهر 1385
آبان 1385
آذر 1385
دی 1385
بهمن 1385
اسفند 1385
فروردین 1386

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب